وجود مبارک و حیات طیبه حضرت رسول(ص) بهعنوان آخرین پیامآور بزرگ الهی آنچنان جهان انسانی را تحتتأثیر خود قرار داده است که تا به حال چندین هزار جلد کتاب و مقاله پیرامون ابعاد مختلف آن نگاشته شده و هر پژوهنده به قدر وسع خود خوشهچین گوشهای از سیر تاریخی زندگی ایشان بوده است اما اینکه این پژوهشها هنوز هم حتی ابتدای راه است حرف تازهای نیست که حکایت اقیانوس است و انگشت دانه تفکر و تعقل ما. اما وظیفه و اتیان امر حکایت دیگری است. جستار زیر به همین مناسبت است که از نظرتان خواهد گذشت.
۱- اولنا محمد، آخرنا محمد، اوسطنا محمد...
۲- اگر وجود را دایرهای بدانیم و مرکز ثقلی برای آن متصور شویم که نقطه اتم و اکمل این دایره باشد، باید وجود سرمدی خاتم الانبیا حضرت محمد(ص) را مرکز ثقل بدانیم و این اعتقاد تمامی حکما و عرفای مسلمان است که چه از باب نظر و چه در ساحت عمل، وجودی کاملتر و تامتر از محمد(ص) را سراغ نمیدهند.
در چیستی این وجود کامل باید گفت وقتی صحبت از وجود کامل میشود، باید انسان کامل که مظهر تمامی صفات جمیله و جلیله خداوند است را مدنظر قرار داد؛ قطب کامل و وجود اعظم یعنی همان انسان کامل، و انسان کامل نه به آن معنا که قوس صعود و نزول دایرة تکامل محدود شده است بلکه انسان کامل یعنی تازه این اول عشق است و در آموزههای شیعه اضافه کنید که بعد از نبوت است که یا علی گفتیم و عشق آغاز شد.
۳- محمد(ص) به اعتبار وصف خود قرآن هم اسوه حسنه است و هم رحمهللعالمین و هر کدام از اینها دنیایی است از معنا.
معنای بودن در میان مردم و لارهبانیه فیالاسلام را جز این چیزی دیگر برای معناکردن رسا نیست. پس باید این الگو و اسوه حسنه در تماشای ما باشد تا بتوانیم بفهمیم و عمل کنیم و از طرفی دیگر رحمتش را که عین همان اسوهبودنش است به جان و دل بچشیم و راز ضرورت بازخوانی سنت و سیره رسولالله(ص) نیز دقیقا در همین نکته است و البته بس دشوار.
رحمهللعالمین بودن یعنی «ای دل اگر عاشقی...» و اسوه حسنه بودن یعنی با تمامی تعلقاتی که با آنها هیچگاه نبودهای یک حضور را تجربه کنی و چقدر دردناک است که او که خدای محمد بودن را زیبا میداند فریاد بدارد «الم نشرح لک صدرک...»؛ آیا ما سینه تو را گشوده نداشتیم؟ آیا ما بار سنگینی را از دوش تو برنداشتیم آنگاه که از گرانی و طاقتفرسابودن آن گویی داشت کمرت میشکست؟ و چقدر این فریاد نیز پر از آرامش است، پر از خواستن.
و اسوه حسنه بودن یعنی با هر قبیله بدوی آنگونه حرف بزنی که حالا بعد از
چند هزار سال بلکه تا آخر زمان به کار انسان و سامان انسان بیاید.رحمهللعالمین و اسوه حسنه جهان بودن یعنی پیامبر جانها باشی و امام پیکرها؛ حضور درون باشی و شکوه بیرون.
۴- «اسلام» در لغت به معنای تسلیمبودن است و در قرآن غیر از اینکه اسم خاص دینی است که حضرت رسول(ص) منادی آن است به معنای مطلق ادیان حنیفی که اصلیترین و اولیترین دستور آنها خضوع و خشوع در مقابل قادر متعال یگانه است معرفی شده است.اما اسلام یعنی همان دینی که پیامبر(ص) با عبارت «لاالهالاالله» اصل اصیل و بنیادین آن را استوار کرد و با حاملیت و تبلیغ و ترویج آن به مدد وحی الهی توانست آن را عزیز خدا و بندگان خدا قرار دهد، شامل تعالیم و مفاهیمی است که شناخت هر چه بیشتر اسلام در گرو فهمیدن آنهاست. اسلام نه مانند مسیحیت با الهیاتی مشحون از دنیاگریزی پا به عرصه وجود و بعد گسترش نهاد نه به مانند بعضی از نحلهها یکسره به سویی دیگر پرداخت و حیات ماورایی انسان را فراموش کرد بلکه تجربه نبوی پیامبر پاییبر زمین و سری در آسمان داشت. فهم مفاهیم و گزارههای یادشده غیر از قرآن و تفسیر و تأویل آن بر عهده سنت نیز هست و سنت نیز همان فعل و گفتار و رفتار و تقریر پیامبر است و در یک کلام سیره آن حضرت که البته در اعتقاد شیعیان سیره معصومین(ص) نیز جزء سنت است.
به هر حال باید گفت روش زندگانی پیامبر(ص) انعکاس کاملی از آموزههای اسلام است و با تحقیق و مداقه در سیر تاریخی زندگی آن حضرت آشکار میشود که ایشان آنگونه که نسبت به عبادات و مقررات اخلاقی چون یک دین درونگرا اهتمام داشتند به زوایا و ابعاد دیگر زندگی نیز توجه خاصی داشتند و شاید همین نکته باشد که روشنفکرانی مانند حسن حنفی (روشنفکر معاصر مصری) را به این نظریه برساند که اسلام در ذات خود دینی سکولار است چرا که نهادهای اجتماعی و مدنی آن از همان ابتدا در کارکردی وسیع و مرتبط با دین قرار داشتهاند که البته این در جای خود محل مداقه و مناظره است؛ خاصه با توجه به تعریفی که از جانب آنها از سکولاریسم داده میشود.اینکه عالیترین مقام اسلام شخص مبارک حضرت رسولالله(ص) از همان ابتدا غیر از دعوت نظری و آموزش آموزههای اصیل اعتقادی، از فعالیت در ساختن مسجد (اعم از حمل سنگ و مواد ساختمانی تا کلنگ و بیلزدن) گرفته تا قضاوت و حکمیت میان مردم و فرماندهی سپاه و راهبرد نظامی داشتن فعالیتی اساسی داشته همه و همه آشکارکننده این است که رهبری دینی و مذهبی ایشان را نمیتوان از رهبری اجتماعی، اقتصادی و سیاسیشان تفکیک کرد.
با تأملی در احادیث بسیاری که از ایشان توسط محدثان و دانشمندان حدیث به میراثداری به ما رسیده است متوجه میشویم که این رهبری در عین حال از بساطتی که ذیفنونبودن افراد عادی و حتی خواص دارند دور است و بلکه پیچیدگی نوع فعالیت ایشان در سطوح مختلف رهبری مبین این است که این تنها مسئله توانایی انسانی نیست بلکه ذات مفهومی اسلام است که این قدرت را به رهبر دینی خود میدهد. وقتی حضرت میفرمایند: «اطلبو الرزق من خبایاالارض» یعنی روزی و ثروت را از معادنی که در زیر زمین است به دست آورید، یا «من احیی مواتا فهی له» یعنی هر کسی زمین بایری را احیا کند مالک آن میشود، متوجه این دقت و توجه و پیچیدگی در تفکر و تلقی، حتی در مسائل اقتصادی و حقوقی میشویم و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل... .
۵- زمانی که استاد علامه، دکتر عبدالحسین زرینکوب کارنامه اسلام را یک فصل درخشان تاریخ انسانی میخواند هر مسلمانی احساس تازگی و نشاط میکند؛ خاصه آنکه این فصل درخشان نهفقط از جهت توفیقی که مسلمین در ایجاد یک فرهنگ تازه جهانی یافتند ایجاد شد بلکه گوشهای از راز به وجود آمدن این فصل درخشان به سبب فتوحاتی بود که مسلمین را موفق به ایجاد یک دنیای تازه ورای شرق و غرب کرده بود.
و در این میانه باز به تعبیر علامه زرینکوب است که جهان نو وطنی اسلام توانست در حوزههای مختلفی اعم از ریاضیات، نجوم، طب، فیزیک، مکانیک، شیمی، جغرافیا، تاریخنگاری، ملل و نحل، فلسفه و کلام، ادبیات و حکومتداری و... گاهی تحولی ولو کوچک و گاه تغییری اساسی و موفقیتی بزرگ حاصل کند و اینچنین تمدن اسلامی را در طول چندصدسال، تمدن شماره یک جهان قرار دهد.وجود مقدس حضرت رسول(ص) بهعنوان کسی که بنیانگذار ترویج فرهنگ اسلامی بودند اگرچه در عرصهای بسیار زودتر از تمدنسازی اسلام زیستند اما بدون شک نمیتوان حتی اندکی نقش قاطع ایشان را در بسترسازی فکری، عقیدتی و عملی این تلاش مؤمنانه و مقدس برای اسلام مورد تردید قرار داد.
۶- قال رسولالله: «ای مردم! من (در قیامت) پیشاپیش شما هستم و شما از دنبال نزد حوض کوثر بر من درآیید؛ آگاه باشید که من درباره ثقلین از شما سؤال میکنم و جویا میشوم؛ پس بنگرید تا چگونه پس از من با آن دو رفتار میکنید، زیرا خدای لطیف و خبیر مرا آگاه کرده که آن دو از یکدیگر جدا نشوند تا مرا دیدار کنند و من نیز همان را از خدای خود خواستم و آن را به من عطا فرمود. آگاه باشید که من آن دو را در میان شما برجای نهادم: یکی کتاب خدا و دیگر عترت من، خاندانم. بر ایشان پیشی نگیرید که پراکنده و متلاشی خواهید شد و درباره آنان کوتاهی نکنید که هلاک میشوید؛ به ایشان چیزی تعلیم نکنید که آنها از شما داناترند. ای گروه مردم چنان نباشد که پس از رفتن من شما را ببینم که به کفر بازگشته و گردن همدیگر را بزنید... . هان! بدانید که علیبنابیطالب برادر و وصی من است؛ پس از من درباره تاویل قرآن بجنگد چنان که من درباره تنزیل آن جنگیدم... .»
۷- سال یازدهم هجرت است. لشکریان اسلام تحت فرماندهی اسامه هجده یا بیست ساله در منطقه جِرف اتراق کردهاند تا تجهیز شوند و... . رسولالله بیمار است. حال پیامبر روز به روز بدتر میشود. ابنهشام میگوید: برای اینکه تب و حرارت بدن مبارک رسولالله(ص) پایین بیاید و بتواند برای وداع با مردم به مسجد برود دستور داده شد 7مشک آب از چاههای مختلف مدینه کشیده و بر بدن مطهر ایشان ریخته شود. بعد دستمالی بر سر بسته و در حالی که یک دست روی شانه علی(ع) و دست دیگرشان را بر شانه فضلبنعباس گذارده بودند به مسجد آمدند و بر منبر نشستند.
شیخ مفید و طبرسی میگویند که آنگاه پیامبر(ص) فرمود: «ای گروه مردم! نزدیک است که من از میان شما بروم، پس هر کس امانتی پیش من دارد بیاید تا به او بپردازم و هر کس به من وام و قرضی داده مرا آگاه کند. ای مردم میان خدا و بندگان چیزی نیست که سبب وصول خیر یا دفع شری شود جز عمل و کردار. سوگند به آنکه مرا به حق به نبوت برانگیخته، رهایی ندهد کسی را جز عمل نیک و رحمت پروردگار و من که پیغمبر اویم اگر نافرمانی او را بکنم هر آینه به دوزخ میافتم! بارخدایا آیا ابلاغ کردم!؟...»
۸- و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم/ آل عمران144»؛ جز این نیست که محمد پیامبری است که پیش از او پیامبران دیگری بودهاند. آیا اگر بمیرد یا کشته شود، شما به آیین پیشین خود بازمیگردید؟